تاریخ صفویان؛ از دودمان صفوی تا نقشه ایران در زمان شاه عباس

تاریخ صفویان؛ از دودمان صفوی تا نقشه ایران در زمان شاه عباس
Rate this post
شاه اسماعیل صفوی، بنیانگذار حکومت صفویان
مجسمه شاه اسماعیل صفوی

تاریخ صفویان روایتی از ظهور قدرتی است که برای پاسداری از هویت و تمامیت ایران قد علم کرد. فشار بر شیعیان و خیزش‌هایشان در واپسین سال‌های تیموری، زمینه همدلی ترکمن‌ها، ترکان و تاجیکان را برای آغاز حرکتی بنیادین فراهم آورد. برای فهم تصویری فشرده از فراز و فرود کشور، مطالعه «خلاصه تاریخ ایران» پیشنهاد می‌شود.

شیخ صفی‌الدین، صوفی نام‌آور اردبیلی، سه قرن پیش از فروپاشی تیموریان در شمال‌غرب ایران می‌زیست. گرچه مذهب دقیق او محل گفت‌وگوست، اما شماری از پیروانش با گردآوردن شیعیان و سامان‌دهی آنان، بذر جنبشی نیرومند را کاشتند که به پیدایش دولت صفوی انجامید؛ حرکتی که به‌تدریج رنگ و بوی رزم، انتقام‌خواهی و خشونت گرفت.

خانقاه این طریقت، به کانونی قدسی بدل شد که همواره «صوفیِ اعظم» در آن راهنمایی پیروان را برعهده داشت. پس از درگذشت شیخ صفی‌الدین، بنا بر سنت یا وصیت، فرزندش شیخ صدرالدین جانشین او شد و همچون پدر هدایت مریدان را پی گرفت. با گذر زمان، گرایش‌های احساسیِ ضدسنی در میان پیروان شدت یافت.

بر پایه روایتی، سلسله‌نسب شیخ صفی‌الدین به امام نخست شیعیان می‌رسد. از این‌رو برای پیروانش این برداشت تقویت شد که باید حق‌خواهی کنند؛ زیرا خاندان علی(ع) به‌دست حاکمان سنیِ سختگیر کشته و سرکوب شده بودند. هدف طریقت، بازیابی یکپارچگی ایران، برپایی فرمانروایی شیعی و معرفی «آیین حق» عنوان می‌شد.

در ادامه، پیروان جنگ‌آزموده خانقاه به گرجستان تاختند. آنان صوفی اعظم را مظهر ولایت و جلوه‌ای از امر قدسی می‌دانستند؛ باوری که پایبندی دینی‌شان به جنبش، مشروعیت‌بخشی شهادت در جهاد با «کافران» و امید به رستگاری را توجیه می‌کرد.

محتوای این صفحه:
نمایش

چهره سرزمینی ایران در روزگار صفوی

نقشه تاریخ صفویان
نقشه ایران در دوره صفویه

ایرانِ پیشاصفوی؛ هرج‌ومرج و انگیزه‌های پیدایش صفویه

پیش از استقرار صفویان، ایران به ولایت‌ها و نیروهای محلی متخاصم تجزیه شده بود. نزاع‌های درونی امنیت شهر و روستا را فرسود و راهزنی رونق گرفت. در غرب، عثمانی‌ها آراسته برای بسط قلمرو، به مرزها یورش می‌آوردند و در شمال و فرارود، ازبکان پی‌درپی تاخت‌وتاز می‌کردند و مرزهای ایران را می‌آزمودند.

نَسَب‌نامه و پیشینه خاندان صفوی

صفویان که پس از ایلخانان و تیموریان زمام ایران را گرفتند، ریشه در طریقتی صوفیانه داشتند؛ همان‌گونه که ساسانیان به پشتیبانی موبدان زرتشتی برآمدند. هرچند جزئیات سلوک صفوی روشن نیست، قرائن نشان می‌دهد آنان در آغاز سنی‌مذهب بوده و به‌تدریج تحت تأثیر قبایل ترکمنِ حامی، به تشیع گرایش یافته‌اند.

درباره خاستگاه قومی صفویان اتفاق‌نظر وجود ندارد: برخی آنان را کرد دانسته و نیاکانشان را آمیخته‌ای از کرد، ترک، گرجی و یونانی معرفی می‌کنند. در هر صورت، آنان بومی ایران محسوب می‌شدند و به ترکی آذربایجانی تکلم می‌کردند.

گمان می‌رود پس از سکونت در اردبیل در سده یازدهم میلادی، زبان ترکی را از همسایگان آموخته باشند؛ هرچند گروهی ایشان را از همان آغاز بومی آن ناحیه می‌دانند.

به سبب دست‌برد در اسناد، داده‌های موثق درباره اوایل کار صفویان اندک است. برای تمایز از عثمانی سنی، کوشیدند هویت شیعی خود را برجسته کنند و شواهد مربوط به سنی‌بودن شیخ صفی‌الدین اردبیلی، که ظاهراً شافعی بوده، از میان رفت.

آنان با ساخت شجره‌نامه‌های موهوم، خود را «سید» و از نسل امام موسی کاظم(ع) معرفی کردند.

شیخ صفی‌الدین، مشهور به «پیر آذری»، به زبان آذریِ کهن سخن می‌گفت. پدرش شیخ امین‌الدین جبرئیل و نیاکانش در کلخوران اردبیل کشاورزی می‌کردند.

استقرار حکومت صفوی در تاریخ ایران

با فرمان اسماعیل، نام امام علی(ع) به اذان افزوده شد و سه خلیفه نخست نزد کارگزاران لعن می‌شدند؛ اقدامی که مخالفت‌ها را برانگیخت. صوفیان مسلح، تبرزین به‌دست، با مخالفان دستورها برخورد می‌کردند و صوفیِ اعظم در مواردی فرمان قتل می‌داد.

این فرامین در قلمرو شاه نوجوان بی‌چون‌وچرا اجرا می‌شد. همراهان جنگاور اسماعیل در همه جا حاضر بودند. به سبب کلاهخود سرخ، آنان را «قِزلباش» می‌نامیدند.

در همان زمان، متکلمان برجسته شیعه برای ترویج فقه امامی و اجرای احکام به ایران دعوت شدند. اعلام تشیع به‌عنوان مذهب رسمی، عملاً اعلان دشمنی با عثمانی و ازبک و طوایف اهل‌سنتِ پیرامون بود که برخی نواحی ایران را در اشغال داشتند.

فهرست شاهان صفوی

در روزگار صفویان، پادشاهان متعددی بر تخت نشستند که مهم‌ترین آنان را در ادامه می‌خوانید:

اسماعیل؛ آغازگر تاج‌وتخت صفوی

پس از شیخ صدرالدین، نسل‌های بعدی خاندان صفوی به «صوفی اعظم» رسیدند تا نوبت به اسماعیل رسید.

او در هنگامه نزاع صفویان و آق‌قویونلوها زاده شد. پدرش شیخ حیدر به دست آق‌قویونلوها کشته شد و اسماعیلِ خردسال را در قلعه استخر محبوس کردند. مریدان او را گریزان به اردبیل بردند و سپس، برای در امان ماندن از تعقیب، به رشت سپردند.

حاکم لاهیجان که خود صوفی بود، چند سال از اسماعیل و خاندانش پذیرایی کرد. در شش‌سالگی، القابی چون «مرشد کامل»، «شیخ» و «سلطان» گرفت.

با افزایش هواداران تشیع و صفویان، اسماعیل در سیزده‌سالگی به اردبیل بازگشت و مریدان سینه‌چاکش به هفت‌هزار نفر رسیدند.

ضعف حکومت مرکزی و طمع عثمانی برای تاخت به ایران، اسماعیل نوجوان را به خیزشی تاریخی واداشت: نخست اردبیل را گرفت، به زیارت مقابر نیاکان رفت و از مادر دعا خواست. سپس با سپاهیان متعصب شیعه به گرجستان تاخت و آن ناحیه را بازپس گرفت.

بعدتر برای خون‌خواهی پدر، به شیروان لشکر کشید، در نزدیکی گلستان نبرد کرد و حاکم شیروان را کشت. سپس در نخجوان با الوند میرزا، سردسته آق‌قویونلو، جنگید و آنجا را گرفت.

اسماعیل پیروزمندانه به تبریز بازگشت و تأسیس سلسله تازه را اعلام کرد: صفویه. با آنکه اکثریت تبریز سنی بودند، او تشیع را دین رسمی ساخت. از همین‌جا تاریخ صفوی با «شاه اسماعیل اول» آغاز شد.

او حاکمان محلی آق‌قویونلو را برکنار کرد، خان ازبک را شکست داد و از خراسان راند. تعصب صفویان بر تشیع با سخت‌گیری عثمانیان بر تسنن هم‌زمان شد؛ چنان‌که سلیم اول، چهل‌هزار شیعه آناتولی را قتل‌عام کرد و تنش مذهبی آتش جنگ را شعله‌ور ساخت.

جانشینان اسماعیل پیوسته با همسایگان درگیر بودند؛ گاه پیروز و گاه مغلوب. بسیاری یا غرق حرم و باده بودند یا گرفتار افراط‌های مذهبی—و گاه هر دو.

نبرد چالدران

سپاه ایران و عثمانی در چالدران، شرق دریاچه ارومیه، روبه‌رو شدند. لشکر سلطان سلیم مجهز به تفنگ و توپخانه بود و کار را بر شاه جوان دشوار کرد. رشادت‌های اسماعیل سودی نبخشید و قزلباشان در برابر آتش توپخانه تاب نیاوردند و شکست خوردند.

با این همه، بنیاد دولت صفوی استوار ماند. شاه اسماعیل پس از آن از فتوحات دوری گزید و به گشودن باب ارتباط با اروپا برای تجهیز سپاه اندیشید که به نتیجه نرسید.

این‌گونه، اسماعیل با به چالش کشیدن اهل‌سنت و لشکرکشی‌ها، صفویه را بنا نهاد و بنیان‌گذار تاریخ نوین ایران شد.

شاه تهماسب یکم

دومین شاه صفوی، تهماسب یکم، فرزند ارشد شاه اسماعیل بود و در ده‌سالگی به سنت وراثت به سلطنت رسید.

سال‌های نخست سلطنت، به‌سبب خردسالی او، میدان تاخت‌وتاز سرداران قزلباش شد. با این‌حال، تهماسب توانست آنان را رام کند و پایه‌های پادشاهی را استوار سازد.

او یورش‌های خونین ازبکان به خراسان را دفع کرد و آرامش را بازگرداند. در غرب نیز جنگ‌های فرساینده با عثمانی سرانجام در پیمان آماسیه به صلح انجامید: ایران بر شرق ارمنستان، گرجستان و آذربایجان دست یافت و بخش‌های غربی و عراق به عثمانی رسید. سپس، به‌سبب نزدیکی تبریز به مرز عثمانی، قزوین را پایتخت کرد.

شاه اسماعیل دوم

پس از تهماسب، پسرش اسماعیل به تخت نشست. او دلاور بود و چند بار عثمانیان را عقب راند؛ همین محبوبیت، بیم تهماسب را برانگیخت و او را سال‌ها در قلعه قهقهه زندانی کرد.

با وجود این، پس از مرگ پدر به سلطنت رسید، اما در آغاز کار به قساوت روی آورد و برای محکم‌کاری بسیاری از خویشاوندان را کشت. از همه پادشاهان صفوی، کمترین مدت حکومت از آنِ اوست: حدود یک‌ونیم سال.

شاه سلطان محمد

چهارمین پادشاه، شاه محمد خدابنده (شاه سلطان محمد)، پسر تهماسب بود. ضعف بینایی‌اش سبب شد از قتل‌عام‌های اسماعیل دوم جان بدر برد. پیش‌تر حاکم فارس بود و پس از مرگ اسماعیل، قزلباشان او را به سلطنت برداشتند.

ناتوانی او در اداره امور، دست عثمانی را برای تصرف تبریز گشود. قزلباشان نیز باج می‌ستاندند و خزانه تهی شد. جنگ‌های پی‌درپی با عثمانی و ازبک نیز به از دست رفتن سرزمین‌ها انجامید. در کشاکش جانشینی با پسرش عباس میرزا شکست خورد و تا پایان عمر در قلعه الموت محبوس ماند.

شاه عباس بزرگ؛ دولت‌سازِ کاردان صفوی

شاه عباس از اثرگذارترین شاهان تاریخ صفوی است. با جلوس او در ۱۸سالگی در قزوین، دولت صفوی به اوج شکوه رسید. در آغاز با اشغال‌های عثمانی و ازبک در خراسان، گرجستان، آذربایجان و لرستان روبه‌رو بود. مرشدقلی‌خان استاجلو، مربی مقتدرش، هم یاری‌گر بود و هم مزاحم؛ و سرانجام به تدبیر از سر راه برداشته شد.

او پایتخت را از قزوین به اصفهان برد و این شهر را به کانون علم، هنر و تجارت بدل کرد. کاروانسراهای شاه‌عباسی را در سراسر کشور برپا نمود و نیت ساخت ۹۹۹ کاروانسرا داشت. در عین اقتدار، از توطئه‌ها بیمناک بود و دو پسرش را کور کرد.

برای نخستین‌بار، ارتشی منظم و مدرن پدید آورد؛ بخشی از قزلباشان را با امتیاز «شاهسون» نگه داشت و نیرویی رزمی با ۶۰هزار تفنگ و ۵۰۰ توپ در فارس مستقر کرد. تسلیحات را از انگلیس، با قراردادهایی با کمپانی هند شرقی، بی‌آنکه خاکی واگذار کند، فراهم آورد.

با این توان، پرتغالی‌ها را از هرمز و قشم بیرون راند، بغداد و عراق عرب را بازپس گرفت و زیارتگاه‌های شیعی را آباد کرد. تا پایان سلطنتش، این شهرها در قلمرو ایران ماندند.

شاه صفی یکم؛ سخت‌دست و بی‌تجربه

ششمین شاه، صفی یکم، نوه شاه عباس، چهارده سال سلطنت کرد. در حرمسرا پرورده شد و هیچ تجربه سیاسی نداشت؛ همین بیم از دست دادن قدرت، او را به کشتار شاهزادگان و سرداران کشاند. اداره امور را به ساروتقی اعتمادالدوله و رستم‌خان سپهسالار واگذاشت.

ازبکان مشهد را تاختند و پس از شکست، به ماوراءالنهر عقب نشستند. عثمانیان نیز بغداد را گرفتند و صلح زهاب میان دو دولت بسته شد.

شاه عباس دوم

شاه عباس دوم، پسر ارشد شاه صفی، در نه‌سالگی شاه شد و دوران او آمیخته با آرامش و پیشرفت بود. با گورکانیان جنگید و قندهار را گرفت. سپس با روس‌ها در قفقاز درگیر شد و با تخریب پایگاه‌هایشان، میدان را بر آنان تنگ کرد. سرانجام بدون تغییر مرزها، با میانجیگری به صلح رسید اما نفوذ ایران در قفقاز شمالی افزایش یافت.

شاه سلیمان یکم

سام‌میرزا، ملقب به صفی دوم، تاج‌گذاری کرد، اما قحط نان و گرانی، شورش قبایل سواحل خزر و یورش قزاق‌ها، و زمین‌لرزه‌های ویرانگر آذربایجان و ارمنستان کشور را به آشوب کشاند. بیماری شاه بر اثر شراب‌خواری و توجیهات منجّمان، به تاج‌گذاری دوباره با نام «سلیمان یکم» انجامید. او اداره امور را به صدراعظم شیخ‌علی‌خان زنگنه و خواجگان حرم سپرد که پیامدهای سوء داشت.

شاه سلطان حسین

نهمین شاه، سلطان حسین، در انزوای حرم بالید و از فن حکومت‌داری بی‌خبر ماند. پاک‌زیستی و پرهیز از شراب محبوبش کرده بود، اما نفوذ روحانیان اوج گرفت و سخت‌گیری بر اقلیت‌ها افزایش یافت. شورش افغان‌های غلجایی و ابدالی، بلوچ‌ها، کردها و لزگی‌ها سراسر کشور را فراگرفت. محمود افغان سرانجام اصفهان را گرفت و سلطان، تاج را بر سر او گذاشت؛ پایان رسمی سلطنت صفویان.

شاه تهماسب دوم

با محاصره اصفهان، بزرگان قزلباش تهماسب میرزا را ولیعهد کردند تا شاید محاصره شکسته شود؛ اما او توفیقی نیافت و در قزوین تاج‌گذاری کرد. محمود افغان به‌سوی قزوین لشکر کشید و تهماسب گریخت. تلاش او برای جلب پشتیبانی روس و عثمانی به قیمت واگذاری بخش‌های وسیع شمال و غرب ایران بی‌ثمر ماند و شکست‌های پی‌درپی رقم خورد.

تهماسب به مازندران و استرآباد گریخت. در مشهد، نادرقلی‌بیگ با پیوستن به او شهر را گرفت و سپس اصفهان را از افغان‌ها بازپس داد. پیمانی بستند که بر پایه آن، خراسان و کرمان و مازندران به نادر و فرزندانش و باقی کشور به تهماسب رسید. اما تهماسب دوباره در جنگ با عثمانی و روس امتیاز داد و نادر، او را برکنار و پسرِ دوماهه‌اش عباس‌میرزا را ولیعهد کرد. با این، نفوذ سیاسی صفویان پایان یافت.

شاه عباس سوم

پس از عزل تهماسب دوم، نادرشاه، عباس‌میرزای خردسال را به قزوین برد و خود نایب‌السلطنه شد. چهار سال بعد، شورای دشت مغان پادشاهی نادر را تثبیت کرد و پادشاهی از خاندان صفوی به افشار منتقل شد.

سازوکار اداری در دوره صفویهه

از منظر سیاست و نظام، عهد صفوی دوره‌ای ممتاز است؛ دولت مرکزی قدرتمند بود اما عناصر قومی در ارتش، گاه به تمرکززدایی می‌گراییدند. نخبگان حکمرانی ترکیبی از مدیران و جنگاوران بودند.

در آغاز، فرماندهان عالی ترک و ترکمن بودند؛ سپس گرجیان و ارمنیان به مراتب بالا رسیدند و تاجیکان فارسی‌زبان در مدیریت دیوانی نقش‌آفرین شدند. همه زیر نظر شاه و در پیوند با روحانیان بلندپایه عمل می‌کردند. بازرگانان و صنعتگران—اغلب تاجیک—طبقه میانی را می‌ساختند و سنت ایرانی را پاس می‌داشتند، هرچند زبان دربار ترکی بود.

روحانیان عالی‌رتبه در امور مذهبی اختیار مستمر داشتند، اما در عصر شاهان مقتدر، اراده شاه فراتر از همه قرار می‌گرفت. تاریخ صفوی نمودار درهم‌تنیدگی دین و سیاست است.

باورها، اندیشه دینی و خرافات در عصر صفوی

پیش از صفویان، اکثریت جامعه سنی بودند و شیعیان در شهرهایی چون مشهد، سبزوار، قم و کاشان پراکنده. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل، تشیع دوازده‌امامی دین رسمی شد؛ تصمیمی برای یکپارچگی اجتماعی، تمایز از جهان اهل‌سنت و پاسداشت استقلال ایران.

تألیف رساله‌ها و کتاب‌های دینی به فارسی، دانایی دینی را از انحصار عربی بیرون آورد. شاهان نیز در ساخت و مرمت مسجدها و مدارس، به‌ویژه در قم و مشهد، اهتمام داشتند و اشراف نیز از آنان پیروی می‌کردند.

در این دوره دو گرایش برجسته شد:

تقدس شاهان و آداب ستایش

در دربار صفوی، تعظیم در برابر شاه رسم بود و حتی شفای بیماری به دست او باور می‌رفت. قزلباشان ارادت شدید داشتند و برای خشم شاه مجازات‌های هولناک روا می‌داشتند. تعیین حلال و حرام در عمل به اراده شاه واگذار می‌شد و کشته شدن برای او «شهادت» تلقی می‌گشت.

امید به ظهور منجی(عج)

روایات، عصر صفوی را زمان نزدیک به ظهور می‌پنداشتند؛ ازاین‌رو تدارکاتی مانند ساخت طویله و نگهداری اسب برای امام صورت می‌گرفت.

در کنار این، خرافاتی چون الهی‌انگاری شاهان و آمیختن سلیقه شخصی پادشاه با دین رواج یافت. رواج صوفی‌گری بی‌پشتوانه عقلی، خرد عمومی را سست کرد. برخی شیخ‌الاسلام‌ها برای همه امور—even سیاست، طب، جامعه‌شناسی—حدیث می‌جستند و این تکیه افراطی، میدان را برای خرافه گشود؛ از جمله:

  • گسترش غیب‌گویی، تعبیر خواب و جادوگری؛
  • رواج تقدیرگرایی و تسلیم در برابر سرنوشت؛
  • باور به سحر و طلسم؛ تا جایی که برخی شاهان دستور پنهان‌کاری محل دفنشان را می‌دادند.

نظام قضایی صفوی؛ میان عرف و شرع

قضاء در صفویه دوگانه بود: «عرف» برای نظم، امنیت و سیاست اجرایی زیر نظر «دیوان‌بیگی» و داروغه در شهرها؛ و «شرع» برای دعاوی دینی و حقوقی زیر نظر «صدر»، عالی‌ترین مقام دینی دولت.

قاضیان شرع از میان عالمان شیعه برگزیده و به شهرها گسیل می‌شدند و دفتر اسناد رسمی نیز زیر دست آنان بود. صدر، شیخ‌الاسلام هر شهر را منصوب و بر موقوفات نظارت می‌کرد.

با این حال، تداخل حدود عرف و شرع بارها گره ایجاد کرد و تا عصر پهلوی نیز پیامد داشت. اختیار مردم در انتخاب مرجع قضایی نیز بر بی‌سامانی می‌افزود. فساد و بی‌نظمی دستگاه، مردم را به دَرِ شاه می‌کشاند و هرچند تقسیم کار میان دیوان‌بیگی، صدر و داروغه مشخص بود، مداخله شاهان در همه امور رایج بود.

آورده‌های شاهان سلسله صفوی

صفویان پس از قرون آشفتگی، یکپارچگی ایران را بازساختند. در عهد شاه عباس، بیگانگان از مرزها پس رانده شدند و پیوندهای سودمند با غرب—عمدتاً تجاری—برقرار شد.

برای رونق اقتصاد، راه‌ها و پل‌ها و کاروانسراهای بسیار ساخته شد و امنیت مسیرهای بازرگانی تأمین گردید. تجارت خارجی شکوفا بود و نقشی مهم برای ارامنه رقم خورد. دولت از صدور کالاهای راهبردی جلوگیری می‌کرد و واردات بی‌فایده را نمی‌پذیرفت؛ تولید و تجارت داخلی تا حد زیادی مستقل از دولت می‌چرخید.

سیاست مدارا با ادیان، جز درباره اهل‌سنت در برهه‌هایی، اغلب جاری بود؛ هرچند ملاحظات امنیتی گاه دست بالا را می‌یافت. در علم و فرهنگ نیز نسبت به ادوار پیشین، رونقی چشمگیر پدید آمد و در نهایت، با مخالفت فقها، تصوف رو به افول گذاشت.

فرسایش و سقوط دولت صفوی

سخت‌گیری‌های مذهبی و فقدان تساهل، از مهم‌ترین زمینه‌های زوال بود. مانند پایان ساسانیان، بخشی از اهل‌سنت و زرتشتیان به صف مخالفان پیوستند. قیام‌های هرات و قندهار در اعتراض به بی‌عدالتی‌ها برخاست و شورش‌ها در کردستان، داغستان و لار شعله کشید. شاهزادگانِ پرورش‌یافته در حرمسرا، دوران خشونت آفریدند و بهای سیاست‌های ناکارآمد را پرداختند.

افغان‌های سنی به خراسان، سیستان، کرمان، یزد و سرانجام اصفهان تاختند؛ شیراز نیز محاصره شد. محاصره اصفهان به حدی کشید که قحطی، مردم را به خوردن سگ و گربه و چرم و حتی گوشت انسان کشاند. سلطان حسین جز در عاشورا از حرم بیرون نیامد. سرانجام، زیر فشار مردمان، تسلیم شد و تاج را به محمود افغان سپرد. قزلباشان قتل‌عام، شهر غارت و شاه و فرزندان زندانی شدند.

دو سال بعد، محمود دیوانه شد و مرد. اشرف افغان با سیاست‌ورزی حکومت را ادامه داد و خون‌ها ریخت. روس و عثمانی از فرصت بهره بردند و به ایران تاختند و با پذیرش حضورشان، اشرف را پادشاه دانستند.

در این سیر پر فراز و فرود، صفویان تمامیت ایران را بازآوردند اما مانند هر سلسله‌ای که شور آغازین را از کف می‌دهد و در تجمل می‌غلتد، به افول رفتند.

کج‌راهه‌های بزرگ صفویان

شاه سلیمان ۲۹ سال حکومت کرد و ایران در این مدت ظاهراً آرام بود؛ نه از کفایت او، که از درگیری ازبک و عثمانی با مسائل خود. اما او شاهی سخت‌گیر و کام‌جو بود؛ نسبت به یهودیان و مسیحیان مدارایی نداشت و زیر نفوذ علمای متعصب قرار داشت. نفوذ علامه مجلسی در دربار صفوی، همچون نقش کرتیر در عصر ساسانی، سیاست‌ها را به سوی تنگ‌نظری مذهبی سوق داد.

در زمان سلطان حسین، فشار بر سنیان قیام‌هایی در کردستان و خراسان برانگیخت. حکومت دینیِ بنیان‌گذار صفویه، به حاکمیت کامل مقامات مذهبی بدل شد و قدرت بی‌مهار، راه فساد و ستم را گشود.

دستگاه قضا آلوده بود و رشوه شیوه معمول پیشبرد کار. سلطه سنت بر جامعه، دولت را از تساهل دور می‌کرد و لعن خلفا در برخی نواحی، کینه‌های فرقه‌ای را ژرف‌تر می‌ساخت و پیوند اجتماعی را می‌فرسود. تبلیغ مداوم مصائب ائمه، رنج‌پذیری و تسلیم‌جویی را فضیلت می‌نمود و زمینه سرکوب مخالفان با شکنجه‌های هولناک را فراهم می‌کرد—خشونتی که کم‌کم در جامعه عادی شد.

زندگی مردم؛ از فراغت تا روزمرگی

اقتصاد ایرانِ صفوی در مجموع رو به راه بود و پدید آمدن اوقات فراغت و سرگرمی‌ها گواه آن. با این همه، فراغتِ بی‌حساب برخی را به رخوت کشاند. بخشی از دوره به بی‌تفاوتی و افسردگی گرایید و فساد—از می‌خواری و رشوه تا افیون—فهمیده و ناهنجار، هر دو دیده می‌شد. نفوذ روحانیان در دولت، مانع کارهای روزمره مردم نبود.

شراب‌خانه‌ها آشکارا کار می‌کردند؛ فاحشه‌خانه‌ها به‌صورت رسمی فعال و مالیات‌پرداز بودند. چایخانه‌های شهرهای بزرگ محفل خوش‌گذرانی بود و بردگان گرجی، ترک و ارمنی با رقص و نمایش، اهل تفریح را—از عامه تا شاعر و دانشمند—مشغول می‌داشتند.

خُرده‌فروشان شهری و کشاورزان روستایی فقیرترین قشر بودند، اما محصول کارشان عموماً از آنِ خودشان می‌ماند و کمتر غصب می‌شد؛ وضع کشاورز ایرانی از همتای فرانسوی بهتر بود. مدیران و وزرای عالی‌رتبه مرفه‌ترینان جامعه به شمار می‌آمدند و ساختار مسئولیت‌ها روشن بود. صدر اعظم پس از شاه، ناظر بر همه کارها بود.

برای مطالعه‌ی بیشتر:

  • جنگ‌ های ایران و عثمانی در زمان شاهان صفوی

جمع‌بندی

صفویان با تغییر مذهب رسمی به تشیع و اتکاء به طریقت شیخ صفی‌الدین اردبیلی، توانستند ایرانِ پریشان را سامان دهند و دولتی ۲۳۵ ساله بنیان نهند. «دستی بر ایران» پیشنهاد می‌کند با کاوش در این دوره، لایه‌های بیشتری از تاریخ سرزمینمان را بشناسید.

پرسش‌های متداول درباره تاریخ صفویان

اگر پاسخ پرسشتان اینجا نیست، در بخش دیدگاه‌ها مطرح کنید تا پاسخ داده شود.

سلسله صفوی چگونه پا گرفت؟

شاه اسماعیل اول با پشتیبانی قزلباشان، بر آق‌قویونلوها و حکومت‌های محلی چیره شد و در سال 907 میلادی دولت صفوی را بنیاد گذاشت.

پایتخت شاه عباس اول کدام شهر بود؟

شاه عباس پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد و این شهر به کانون دانش، فرهنگ و هنر عصر صفوی بدل شد.

چه زمانی تشیع مذهب رسمی ایران شد؟

با روی کار آمدن صفویان—به‌ویژه در عهد شاه عباس—تشیع دوازده‌امامی رسمیت یافت و با سخت‌گیری بر دیگر مذاهب، اکثریت جامعه به این مذهب گرویدند.

سقوط صفویه چگونه رخ داد؟

افزایش مالیات‌ها، ضعف اداره کشور و بی‌اعتنایی دربار به رنج مردم—به‌خصوص در زمان سلطان حسین—زمینه شورش محمود افغان را فراهم کرد؛ با خلع سلطان، دولت صفوی منقرض شد.

بازنشر شده از منبع اصلی؛ وبسایت دستی بر ایران:

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 − یک =